پایگاه اطلاع رسانی صنعت چاپ و بسته بندی ایران
سه شنبه13 آذر 1403     Tuesday, December 3, 2024

مسیر شاعری که از چاپخانه شروع شد

چاپخانه‌ها به عنوان کارگاه‌های تولید دانش و اندیشه، نقشی کلیدی در شکل‌گیری و گسترش فرهنگ جوامع ایفا کرده‌اند. این مراکز، با تبدیل ایده‌های بشر به متن مکتوب و تولید انبوه کتاب‌ها، مجلات و روزنامه‌ها، تحولی شگرف در تاریخ تمدن ایجاد کردند.موضوعی که برای محمد علی بهمنی رخ داد

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی صنعت چاپ ؛ وی که ۹ شهریورماه از دنیا رفت و شعرها و ترانه‌هایش در یاد خیلی از ما نقش بسته است، در واقع در چاپخانه بود که مسیر جدی شاعری را پیدا کرد. چون او از کودکی، تابستان‌ها در چاپخانه ای در  تهران کار می‌کرد. در این چاپخانه مجله‌ای چاپ می‌شد که مسول صفحه شعرش، فریدون مشیری بود. یک بار که فریدون مشیری مجله «روشنفکر» را برای حروفچینی به چاپخانه آورده بود، محمدعلی کم‌سن‌وسال با او رودررو می‌شود. البته که محمدعلی، مشیری را نمی‌شناخت فقط می‌دانست که این مرد قرار است غلط‌گیری مجله را پس از حروف‌چینی که با حروف سربی انجام می‌شد، ببیند. پسر نوجوان دیگری که در طبقه بالای چاپخانه کار می‌کرد، به محمدعلی گفته بود که این مرد یعنی آقای مشیری، شاعر معروفی است.
حالا ادامه ماجرا را از زبان خود محمدعلی بهمنی که در مصاحبه‌ای کمتردیده‌شده با بنیاد شعر و ادبیات داستانی داشته، بشنویم: «یک بار درباره فریدون مشیری با مادرم صحبت کردم. مشخصاتش را گفتم و چون اسمش را نمی‌دانستم، نوبت بعد از دوستم پرسیدم که اسم او چیست. وقتی به مادرم گفتم نام او مشیری است، پرسید: فریدون مشیری؟ باز نمی‌دانستم نام کوچکش چیست؟ فردای آن روز به مادرم گفتم: بله نام کوچکش فریدون است. مادرم خیلی از او تعریف کرد»
این در ذهن محمدعلی می‌ماند. تا این که یک بار او با همان سن کم متوجه اشتباهی در مجله می‌شود و به حروف‌چین می‌گوید و مرد عصبانی می‌شود و محمدعلی را می‌اندازد بیرون. چرا؟ چون محمدعلی به اشتباه از ترکیب «غلط کردن» استفاده کرده بود و نه اشتباه کردن. اتفاقا چند دقیقه بعد، مشیری متوجه همان خطا می‌شود و مرد حروف‌چین ماجرا را تعریف می‌کند و مشیری می‌خواهد که محمدعلی را ببیند و شرایط این طور پیش می‌رود: «مشیری مرد شگفتی بود. جلو آمد و مثل یک پدر، دستی به سرم کشید و در آغوشم گرفت. برادرم متعجب ما را نگاه می‌کرد. مشیری به من گفت تو از کجا فهمیدی که ایشان غلط کرده است؟! این همان جمله‌ای بود که من گفته بودم. من هم با همان کودکی گفتم چون نمی‌شد مثل خط بالایی بخوانم، فهمیدم غلط کرده است. وقتی این را گفتم، مشیری دوباره مرا در آغوش گرفت و دستی به سرم کشید. بارها گفته‌ام که هنوز هیچ دست مهربانی به آن مهربانی به سرم کشیده نشده است. وقتی یاد آن لحظه می‌افتم، دگرگون می‌شوم.»
این اتفاق‌ها در سال ۱۳۲۸ رخ داده بود و میان مشیری و پسرک کم سن و سالی به نام محمدعلی بهمنی که استعدادی ویژه در کشف وزن و قافیه داشت، شکل گرفت و بهمنی به مسیر شاعری افتاد. یاد هر دو گرامی.

 

دیدگاه کاربران

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید :

  1. نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  2. نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
  3. نظرات پس از ویرایش ارسال می‌شود.
دیدگاه شما ثبت شد
پایگاه اطلاع رسانی صنعت چاپ و بسته بندی ایران

کلیه حقوق این وب سایت متعلق به "پایگاه اطلاع رسانی صنعت چاپ و بسته بندی ایران" است.